گاهی باید به خودت فرصت بدی تا ببینی زمان چه چیزی را برای تو رقم میزنه ...گاهی اوقات باید خوب همه چیز را زیر نظر بگیری تا غافلگیر زمان و روزگار هم نشی...گاهی اوقات باید به همه اختیار عمل بدی تا بهتر اونها رو بشناسی و بهتر بتونی در زمان اون ها رو درک کنی و بفهمی ...گاهی اوقات لازم زندگی رو بیخیال بشی و گذر عمر ببینی ...گاهی زمان ها هم لازم که سخت به زندگی فکر کنی و ببینی کجای اون قرار داری و چقدر دیگه فرصت داری ...گاهی هم باید فکر کنی که امشب آخرین شب زندگی واست و با لذت آخرین نفس هات را بکشی...و باید همونطور هم گاهی وقتی میخوای بخوابی اینقدر تمیز واسه فردات برنامه ریزی کنی که اوج لذت را از زندگی ببری .
همه این گاهی اوقات ها فقط برای گاهی اوقات و حتی همیشه هم میشه گفت باید باشند .
اما یک همیشگی هم وجود داره و اون (.........) (چون واسه خودمه ترجیح میدم نگم)
همیشگی هر فردی متفاوت میتونه باشه و اون به شخصیت آدم ها و درک و شناخت اونها از هم بر میگرده....اما یک چیز را هیچ وقت از یاد نمیبرم، اینکه وقتی کسی اشتباهی بکنه و ناراحت بشم ، هیچ وقت هیچ چیزی نمیگم و فقط ناراحتیم را با خود بی تابم تقسیم میکنم و این یک مدل از رابطه خودم و خداست ...چون وقتی من اشتباه میکنم اون هیچی بهم نمیگه و فقط غصه ام را میخوره و سعی میکنه کمکم کنه ... ! خدا خیلی خدایی میکنه که فقط غصه میخوره ولی به دل نمیگیره و سعی میکنه راه بی نیاز شدن بنده اش روی زمین را بهش نشون بده...حالا این بی نیازی یعنی چی را یکبار دیگه میگم ...!
پست نوشت : آری ... لحظه ها میگذرند و چقدر زود دیر میشود ...!
.
.
.
.
.
.
.
.
دردی ست در دلم
که دوایش
نگاه توست
دردا که درد هست و
دوا نیست
بگذریم
"شعر: سامانی"