پروردگارا تو در جواب فرشتگان فرمودی " انی اعلم مالا تعلمون "من چیزی را می دانم که شما نمی دانید .
.
.
به نام و یاد خدا
همیشه آدمها مدعی هستند که هر کاری که انجام میدهند در مسیر درست خود قرار دارد اما این درست بودن در دیدگاه برخی از افراد خود برتربین تنگ نظر کاملا متفاوت هست از اون چیزی که واقعا درست است و به هیچ صراطی هم این افراد مستقیم نیستند و اولویت اول و آخرشون کسب مقام و منزلت از طریق کوولی گرفتن و یا روفتن بقیه افراد و اطرافیان هست که هر دو دسته کاملا آدم های بدبختی هستند و در نظامات اداری و سیاسی ما این دست افراد حضور پر رنگی دارند و میشه گفت جمع بزرگی از مدیران خرد تا عالی رتبه نظام را هم در بر می گیرد. نظام حقوقی و اصل قانون که برگرفته از عرف هست این سیستم را کاملا فاسد می داند اما متاسفانه این قشر بر اثر سهل انگاری خود ما آنچنان قدرتی پیدا کرده اند که به این راحتی ها نمیتوان پشت آنها را به خاک زد و یک نفس راحت از دست آنها کشید چرا که این قشر زیر آب زن آنقدر خود را مظلوم و بی گناه جلوه میدهند که آدم ناخودآگاه دچار ترحم بسیار بدی حتی در سیستم مدیریتی سالم نیز نسبت به آنها می شود و این از خصایص بد ما ایرانی هاست که در بعضی از جاهای نامربوط و بسیار بد از روی احساسمان انتخاب میکنیم و این تخم بد را در جامعه میکاریم تا که آنها بیش از پیش قدرت یابند و خود ما را بر دلیل همان ترحم بی جا با خاک یکسان کنند.
آری، قانون و مواد قانونی تمام قد با این جریان مخالف است اما ای وای از زمانی که مجری قانون ما همان شخص ناجور ما شود؛ فکرتان به سمت دولت نرود و از کوچکترین جزء اجتماع یعنی خود شما این جریان آغاز شده است و نمیتوانید آن را رد یا تایید نیز کنید. همه ی انسان ها زمانی که بین بد و بدتر می خواهند انتخاب کنند میگویند خوب باید بد را انتخاب کرد اما دقیقا متوجه نیستند که چرا باید بد انتخاب شود؛ آنها فقط سخت تر نشدن شرایط می بینند در اصل که در اینجا مسیله بسیار فراتر از این حرفها است. زمانی که فرد بد انتخاب می شود ما او را قطعا بد میدانیم حال هر چه هم با انتخاب شدندن با دم مان گردو بشکنیم دلیل بر خوب بودن آن بد نیست. من خوشحال میشوم که آن بد انتخاب میشود اما چرا ؟
زیرا آن فرد بد هرچند که هوشیار است اما این فرصت را بیشتر در اختیار من قرار می دهد تا که شرایط بهتری نسبت به وضعیت بدتر برای خودمان یعنی کشورمان فراهم سازم و آن ها را از صدر مدیریت ناسالم به پایین سوق دهم و سپس خارج کنم تا که انتخاب بعدی من بین خوب و بد باشد و این بار از بدتر خبری نیست و این همان رمز موفقیت بیرون راندن رقیب نامرد از میدان است .
خیلی پریشان برایتان نوشتم چرا که حال خودمان به همین پریشانی گشته است و هر چقدر هم آن را تمییز و مرتب میسازیم این پریشانی آنقدری زیاد است که این تغییرات کمتر به چشم من و شما می آید اما باز هم مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید ... .
شاید بهتر باشه خطاب به این دست مدیران و افراد عرض کنم که آدم وقتی بد کسی را در خفا و به دور از چشمانش اظهار می کند که او را بزرگتر و توانمندتر و لایق تر از خودش ببیند وگرنه انسانهای بزرگ که بزرگتر از این حرف ها هستند که بخواهند برای حفظ بزرگی خودشان دیگران را مورد آسیب قرار دهند تا که خود شاید و باز شاید همانقدر بزرگ بمانند چرا که آن ها یعنی همان انسانهای بزرگ از ذات خود بزرگ شده اند نه از خودفروشی و دگر فروشی که وجدانی در آن نیست.
پ ن : گریزی میزنیم به ...بزارید نگم .....! بگم ؟ سندش موجود هست نشان بدهم ؟
پ ن 2 : دنیا خیلی گرد شده واسم ...اصلا یک وضعیت خوب پیدا کرده که دیدنی شده شدید.....!
شاید افکار من خطابه ای باشد نسبت به من ناقص خود که هر چه می کند خود را خموش می پندارد و من را ساده لوح ، گاهی که به پیرامون خود نگاه میکنم خود را غرق در زندگی و آرزو های خود میابم اما غافل از هر آنچه که بر من وارد است، خود را به مثال همان سنت دیرین مردمان دیار شرق هر زمان که شکسته مییابم از آب طلا در شکستگی های جان و تن میریزم وجلاء میدهم تا که ارزش یابد جان بی ارزش و شکننده دیروز ، روزگاری است در باب احوال حقوق بشر مینویسند و فریاد عدل بر آن سر می دهند در حالی که بسیار هستند که آدم را آدم حساب نکردند و خودپسندی را پیشه خود خواستند، من نه زبانم و نه چشم ، که هر وقت زبان سخن از حال گفت بریده شد و هر وقت چشم به نا امیدی بر زمین خورد آن را از گرد پای خشم دیگران بر بی کسی او کور کردند ...
من تشنهٔ صدای تو بودم که می سرود
در گوشم آن کلام خوش ِ دلنواز را
چون کودکان که رفته ز خود
گوش می کنند
افسانه های کهنهٔ لبریز راز را
#فروغ_فرخزاد
بهترین بیانی که میتونم باهاش شروع کنم این هست که اگر روزی من دنیا را خیلی بزرگ تصور میکردم امروز خوب میدونم که این ساخته ی ذهن من بوده و در واقع این ذهن ماست که ما رو میسازه ، پس میرسیم به همون جمله ی کلیشه ای که ذهنت را تغییر بده تا زندگی را تغییر بدی. به نظرم برای شروع خوب بود ، خودم که اینطور فکر میکنم، این را هم همین اول مسیر بگم که من کامل نیستم اما دوست دارم و تلاش میکنم که همیشه کامل تر از قبل بشم. پس اگر اینجا صحبتی میکنم ، این نه از خودپسندی و خود برتر بینی بلکه آموزه هایی هست که من از بزرگتران خودم چه در سن و چه در عقل (منظورم همون بزرگتر هاست) یادگرفته ام و توی زندگیم تلاش میکنم استفاده کنم ، چون از تئوری به واقعیت رسیدن بسیار سخت تر هست اما امکانش وجود داره .
اینجا بخشی کوچیکی از زندگی من هست که به اشتراک میگذارم .
این لحظه واسه شروع فکر کنم خوب رقم خورد.
و اما کلام اول ، ما آدمها خیلی از خاطراتمون را خوب ذخیره میکنیم که چی بشه ؟ که مبادا لحظه ای از دستمون گذر کنه ، چه خوب و چه بد ، اما در بین این خوب و بد چه بهتر که فقط خوب ها رو داشته باشیم و بد ها رو در حد عبرت حفظ کنیم ، چون از کینه و بدی کسی به جایی نرسیده . حالا چرا این را دارم ازش صحبت میکنم ، چون خودم کسی هستم که شدیدا درگیر برخی از بدی های زندگیم شدم که در حق من و نزدیکانم رخ داده ، من که همیشه نقل زبانم بخشش و گذشت از دیگران بوده ، این گذشت را خودم که در موقعیتش قرار گرفتم خیلی سخت بود واسم ، چون اون بدیها داشتند بهترین اتفاق زندگیم را ازم میگرفتند،اما ما موفق شدیم پشت بدی رو بزنیم زمین و دماغش را به خاک بمالیم و باز اما همون بهترین قسمت زندگی موجب شد کسانی که اون رفتار را داشتند بی خیال بشم ، چون متوجه شدیم که هرچی این کینه رو توی دلم بزرگ و بزرگتر کنم درواقع خودم را پیش اونها کوچیک و ضعیف نشون دادم و این مایه خوشحالی بقیه است و رنجش بیشتر خودم ، اونها بدی کردند و ما خوبی میکنیم ...رسم زندگی ما همین هست ...با نیکان مروت با دشمنان مدارا .
دلهاتون شاد ، زندگی هاتون رنگین
شب بخیر
.
دوست داشتی میتونی به بقیه هم اینها رو بگی ...