Mahdi Esmaeili

Mahdi Esmaeili

Live and Life
Mahdi Esmaeili

Mahdi Esmaeili

Live and Life

لحظه های میگذرند

گاهی باید به خودت فرصت بدی تا ببینی زمان چه چیزی را برای تو رقم میزنه ...گاهی اوقات باید خوب همه چیز را زیر نظر بگیری تا غافلگیر زمان و روزگار هم نشی...گاهی اوقات باید به همه اختیار عمل بدی تا بهتر اونها رو بشناسی  و بهتر بتونی در زمان اون ها رو درک کنی و بفهمی ...گاهی اوقات لازم زندگی رو بیخیال بشی و گذر عمر ببینی ...گاهی  زمان ها هم لازم که سخت به زندگی فکر کنی و ببینی کجای اون قرار داری و چقدر دیگه فرصت داری ...گاهی هم باید فکر کنی که امشب آخرین شب زندگی واست و با لذت آخرین نفس هات را بکشی...و باید همونطور هم گاهی وقتی میخوای  بخوابی اینقدر تمیز واسه فردات برنامه ریزی کنی که اوج لذت را از زندگی ببری   .
همه این گاهی اوقات ها فقط برای گاهی اوقات  و حتی  همیشه هم میشه گفت باید باشند .
اما یک همیشگی هم وجود داره و اون (.........) (چون واسه خودمه ترجیح میدم نگم)
همیشگی هر فردی متفاوت میتونه باشه و اون به شخصیت آدم ها و درک و شناخت اونها از هم بر میگرده....اما یک چیز را هیچ وقت از یاد نمیبرم، اینکه وقتی کسی اشتباهی بکنه و ناراحت بشم ، هیچ وقت هیچ چیزی نمیگم و فقط ناراحتیم را با خود بی تابم تقسیم میکنم  و این یک مدل از رابطه خودم و خداست ...چون وقتی من اشتباه میکنم اون هیچی بهم نمیگه و فقط غصه ام را میخوره و سعی میکنه کمکم کنه ... ! خدا خیلی خدایی میکنه که فقط غصه میخوره ولی به دل نمیگیره و سعی میکنه راه بی نیاز شدن بنده اش روی  زمین را بهش نشون بده...حالا این بی نیازی یعنی چی را یکبار دیگه میگم ...!
پست نوشت :         آری ... لحظه ها میگذرند و چقدر زود دیر میشود ...!
.
.
.
.
.
.
.
.
دردی ست در دلم
که دوایش
نگاه توست
دردا که درد هست و
دوا نیست
بگذریم
"شعر: سامانی"

زندگی همیشه زیباست حتی توی اوج سختی ها.

زندگی همیشه زیباست حتی  توی اوج سختی ها  مخصوصا وقتی این سختی ها را واسه هدف و انگیزه زندگیت به جون بخری...حداقل احساس بی  خاصیتی بهت دست نمیده و میتونی با قدرت بیشتری به زندگی ادامه بدی و  از اون لذت ببری...!
اما یک چیزی !
همیشه توی زندگی در سن جوانی همه فکر میکنیم که اگر کاری را انجام ندهیم قطعا در سنین بالاتر حسرت آن را خواهیم خورد اما این تئوری برای هرچیزی صدق نمیکند ، تاکید می کنم برای هر چیزی صدق نمی کند یعنی بعضی مواقع تئوری خیلی خوبی است اما در بعضی موقعیت ها و انتخاب ها بدترین نوع تئوری ها است و قطعا لذت های دیگر را از ما خواهد گرفت ، همیشه باید سعی کرد به درستی انتخاب کرد ؛ به گونه ای که وقتی  در سنین بالاتر قرار گرفتیم کمتر این مسیله آزارمان بدهد که ای کاش این کار را انجام نداده بودم و یا حتی ای کاش در این کار بیشتر پشتکار از خود نشان داده بودم .
انسان جایز الخطا نیست بلکه ممکن الخطا است و این یعنی ممکن است اشتباه کنیم نه آنکه اجازه خطا داشته باشیم. 
دنیا همیشه واسمون ای کاش داشته ، دارد  و خواهد داشت چرا که فطرت انسان سیری ناپذیر است و قطعا همیشه به دنبال ترقی و پیشرفت و جذب بیشترین لذت های زندگی است ولی چه زیبا تر می شود وقتی که از پاکی های زندگی لذت ببریم .
آری ، می شود در مردآب  بود از آن هم لذت برد زیرا آن هم زیبایی های خود را نهفته دارد  ،  و یا حتی در لجن بود و از آن لذت برد  با همان مصداق اما باید به این نیز اندیشید که همیشه همدمان و همنشینانی خواهیم داشت که در آن لجن ها دست و پا می زنند اما خبر از زشتی های آن ندارند ،لذتی کوتاه و گذرا در مقابل زشتی بسیار که ممکن است تمام زندگی گریبان گیرمان شد و در عین اینکه ممکن است هم نباشد اما آنها  خبر ندارند که  موقعیت ها و زیبایی های بالاتر از آن هم وجود دارد. زمانی متوجه آن میشویم که یک فرد از مرتبه ای بالاتر،  از بر این مردآب گذر کند و  ما را محو زیبایی ها و  دل انگیزی های  آن مرتبه کند....اما آیا همیشه اینگونه است ؟! شاید این فرد امروز بیاید، شاید فردا ها و شاید هرگز گذری بر دل مردآب نکند و ما نیز در خیال برتری خود بمانیم و نفهمیم که چه زیباتر می شود زندگی کرد و از آن لذت برد .
مثالی ساده از زندگی امروز برایتان میگویم ؛ همه ما میدانیم که سطح علمی و ارزشی هر دانشگاه متفاوت است و هر فردی لیاقت حضور در هر دانشگاهی را ندارد و باید برای بدست آوردن آن بجنگد و این یک قانون در ارزش گزاری انسان برای انسان است ؛ آری بوده اند کسانی که در بهترین دانشگاه ها تحصیل نکرده اند اما به موفقیت ها رسیده اند، اما اگر اندکی در زندگی آن ها واکاوی کنیم خواهیم دید و فهمید که چه بهایی برای به دست آوردن آن داده است، به شکلی دیگر میگویم تا برایتان ملموس تر شود؛ همه ما می توانیم ثروتمند شویم اما هم از راه درست و هم از راه اشتباه ، من میتوانم با زیرپا گذاشتن حق دیگران و نادیده گرفتن آنها خود را دز زر های طلایی غرق کنم و هم می توانم همچون فردی با شرافت و حق شناس از راه صحیح و با کمی دقت و درست قدم برداشتن به ثروتی بی مثال از زر و شوکت و مقام دست یابم .
همه چی در زندگی برگفته از ساختار فکری و عقاید ماست  و اگر دقت کنیم خواهیم دید که همان ها است که زندگی ما را پر از واقعیت های وجودی خود کرده است . مثال آن را می توان در دنیای مجازی آورد که همه ما سعی داریم خود را آنگونه که نیستیم و آنگونه که برای دیگران لذت بخش است نشان دهیم تا خود را در تلاطم زندگی هایمان ببینیم دریغ از آنکه لذتی کوتاه است و افسردگی های بسیار در این راه، آن است که در آن زمان احساس بی خاصیت بودن به سراغمان می آید و عده ای آن را باور نمی کنند و باز هم به جلو می روند ، عده ای فرار می کنند و خود را به بی خیالی می زنند و نه پیش می روند و نه برگشت می کنند و عده ای دیگر نیز تاملی می کنند و سعی میکنند این بار کمی ، اندکی  و ذره ای در قدم های بعد ی خود تامل کنند و  خاصیت های زندگی خود را دریابند...!
بشر نیامده است که ظلم کند، که غارت کند، که خون بر خاک ریزد، که دل آتش زند و خانه بر اندازد یا که خوی حیوانی خود را به رخ دیگر موجودات کشد و چه ابلهانه است این عمل ؛ آری ، رسالت بشر انسانیت است و تعالی آن ، این را هم در علم می توان یافت ، هم در فرهنگ ، هم در جامعه بودن و پیشرفت کردن ، هم در موسیقی و هم در بسیاری از دیگر زیبایی های دنیوی ، همه چیز نسبی است اما این نسبیت ها در فطرت انسان است، کافی است خود را بشناسیم و درک مان را نسبت به آن تعالی بخشیم .
این با ر برایتان اینگونه نوشتم تا که خود بدانم در درونم چه می گذرد...
نوشته من تنها برای خود من است
هیچکس را نباید به دلیل قبول نداشتن این افکار سرزنش کرد
چرا که من نیز انسان هستم و ممکن الخطا
اما در پی آن نیز هستم که درست بشناسم و با تامل قدم بردارم
پس ناراحت از قضاوت ها و نظرات عادلانه شما نخواهم شد .
فقط یک نکته دیگر را هم بگویم و تمام : در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند/ گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
یا حق

به دنبال یک الکترون مثبت

به نام حضرت حق

سلام ...امروز دوست دارم یک ذره متفاوت تر واستون بنویسم. دوست دارم از زندگی و زیبایی هاش واستون بگم . از اینکه میشه با نگاهی مثبت هم زندگی را تجربه کرد. البته این را بگم که به واسطه کمک تنها یارو دلدار زندگیم دارم  خودم هم به این دید میرسم که البته همه این ها رو در جهت تکمیل ذهنیت و تکامل خود به عنوان یک بشر میدونم که عشق ورزیدن را ازش یاد گرفتم ، دوست داشتن را بهم داد و دنیا را برای من  زیباتر کرد.خدا هم از بنده اش سعادت دنیوی و اخروی را میخواد که اسبابش را هم همیشه واسمون فراهم میکنه اگر فقط یک ذره دقت کنیم کامل اون را مفهمیم و حسش میکنیم.

حالا به زبان جوانان امروز براتون توضیح میدم چون خودم هم غیر از این کمی واسم سخته توضیح دادن آن.. همیشه در اوج نا امیدی همه مون ته دلمون توی تاریکی های شب دنبال روزنه ای از نور و امید هستیم که گره از کار و مشکلات زندگی باز کنه ، و این اتفاق می افته با تلاش خودمون ،نه منتظر نشستن و دست روی دست گذاشتن. حتی یک فرد کمونیست در آخرین و سخت ترین بخش زندگیش به یکی توسل یا میشه اسمش را آرزو هم گذاشت  امید می بنده و خواهش میکنه و کمک میخواد و این کمک گاهی بوسیله افزایش اراده است، گاهی به شکل انگیزه و گاهی به شکل یک کمک از فردی دیگر برای ما ارسال میشه و هزاران شکل دیگه ، فقط کافیه کمی دقت کرد و آن را درک کرد و فهمید... البته ساده لوح هم نباشید، گاهی یکسری ها به دنبال سوء استفاده از این حال شما هستند، پس دقت کنید .

حالا برخی ها هستند و کم لطفی میکنن و میگن که نه، این همه قدرت و اراده از خودمون بوده، خدا چی هست ؟ کی هست ؟ کجا بوده که حالا به ما کمک کنه؟!!!

و در جواب این ها این را عرض میکنم که اگر من انسان در قرن 19،20 و 21  دم از علم میزنم این را هم میفهمم که هیچ چیز بی دلیل نیست  و قدرتی در نهایت همه این ها وجود داره و او بی نهایت مطلق که نام های مختلفی برای اون برگزیدیم ، «خدا» ،«الله»، «برهمن»، «راما»، «کریشنا» ، «ویشنو» ، «شیوا»، «یهوه»، «پدر، پسر و روح القدس»، «اهورا مزدا» ،«ژوپیتر»و «ژئوس ».  که ما و این جهان را آفرید  و درک هر یک از ما از  او در اندازه علم، دانش، فهم و ایمانمان و هزاران ملاک دیگر است که قطعا مهمترین آن ایمان است . فقط کافی است کمی دقت کنیم.

گاهی با خودم میگم خیلی از اونها که پیامبر و امامش را دیدند ایمان نیاوردند از ما چه انتظاری است  و فورا این جواب به ذهنم خطور میکنه که جاهلیت زمان نمی شناسد و خود را به نفهمی زدن آسان ترین کار است و حال ما  معجزه او را در دستانمان داریم  و هر روز برایمان آشکارا میشود و هر روز پرده ای از اسرار آن فاش میشود و باز هم هنوز سواد استفاده از آن را نداریم ولی هر روز قطره ای به ایمانمان می افزاید ، پس نمیتوان آن را نادیده گرفت. اگر تنها دم از عقل میزنیم همان عقل میگوید احتیاط را رعایت کن، اگر تنها دم از احساس میزنیم همان احساس می گوید تنها نیستیم ، اگر هر دو را داریم  پس  نگرش مثبت به زندگی را هم باید داشته باشیم که آن راه سعادت و خوشبختی است که همه بشریت آن را می جویند .  عده ای یافته اند ولی خبر ندارند، عده ای دیگر فکر می کنند که یافته اند اما فرسنگ ها فاصله با حقیقت آن دارند. یک چیز دیگر را هم تا یادم نرفته بگم؛ ثروتمند بودن توی زندگی خیلی خوبه، اما وقتی آدم ثروتمند میشه که اول در واقعیت و حال زندگی کنه و دوم واسش تلاش کنه و فقط دنبال یک شانس نباشه بلکه اون شانس را خودش باید ایجاد کنه و با تلاش و توکل به خدا به خودش بده . در قرآن داریم که ضرب المثل هم برایمان شده است . از تو حرکت از من برکت. خواسته های ما سرنوشت ما هستند، پس درست انتخابشون کنیم. بعد از این همه میخوام

زیبایی های زندگی خودم   را  در حد کم واستون بشمارم و باقیش را به خودتون میسپارم و این میشه مثبت اندیشی که سعی کردم شروع کنم:

این که من زندگی را دوست دارم

این که خدا را دارم، خدایی که ما را آفرید

این که کسی را  دارم که با تمام  وجودم دوستش دارم و عاشقش هستم

این که پدر و مادرم را دارم و یک خانواده شاد دارم

این که به زندگی حال و آینده امیدوارم

چهار فصل سال را با تمام زیبایی هاش دارم مخصوصا پاییز و زمستان که غوغاست

لحظه های شاد دارم

از داشته هام راضی ام و امید و تلاش و پشتکار  برای بهتر شدن دارم

دوست ها و همکار های خوب دارم که همیشه به هم کمک میکنیم و مراقب هم هستیم

این که یک ایرانی ام و وطن پرست

این که موسیقی را دوست دارم  و بهم آرامش میده

این که سلامتی جسمی و روحی دارم

این که میتونم هر روز صبح زود با نشاط از خواب بیدار بشم و واسه زندگی بهتر تلاش کنم

این که شب با خیال راحت و به امید فردایی بهتر سرم را روی بالشتم میگذارم هر چند مشکلات زیاد هستند ولی باز همه همه اونها که  گفتم را دارم . پس میجنگم واسه داشته هام و اونهایی که قرار بهشون اضافه بشه و زندگی خودم و شریک آینده ام که بهترین بخش این زندگیم را واسم ساخت را من هم میسازم.

 

کلام آخر:  میتونی اسمش را بگذاری نصیحت یا یک نکته واسه پیشرفت؛ اول واقعیت را بفهمید و بعد در واقعیت زندگی کنید، روی هوا قدم برداشتن یعنی پسرفت و دور شدن از داشته ها .پس بسم الله...! نیمه پر لیوان را ببین .

خدایا شکرت

 

ایران دست بر گریبان خود است

اگر بخواهیم به تاریخ قانون گذاری این خاک یعنی ایران زمین بازگردیم بی درنگ به یاد منشور کوروش کبیر  که امروزه آن را به عنوان اولین سند حقوق بشری در جهان شناخته  اند  خواهیم رسید. ایران سرزمینی است با تمدنی بزرگ اما دست بر گریبان خود؛ ایران خاکی است از نژاد پاکان ، کسانی که در جهان به راستگویی و  یگانه پرستی مشهور بودند ! بودند چرا که امروز آن را سرزمینی به دور از حقوق و  انسانیت می دانند .

چه شده است ما را که روزی الگوی تمدن  و قانون مندی بودیم ، حال  به عنوان سیاهه دنیا معرفی می کنند.

پاسخ این  سوال را کجا باید یافت ؟ آیا به غیر  از عالم سیاست و قدرت طلبی هم  پاسخی برای آن وجود دارد ؟  شاید بهتر است ابتدا نه را  برای آن بیاورم ، چرا که دنیای امروز قدرت  و سیاست را در عرصه رسانه و تبلیغات هدفمند استوار کرده است و ایستادگی در برابر آن   را تا حد بالایی دشوار و نا پایدار ساخته است. به گونه ای که امروز خود را مدیون و متضرر این قدرت فوق العاده یعنی رسانه و تبلیغات میدانیم و محال است که خود را دردام یا بام آن نتوانیم ببینیم. قدرتی که جنگ  علیه بشریت را دفاع از آن و دوستی با  بشریت را دشمنی تلقین می کند.  امروز باید از هنر دیپلماسی  و تاکتیک پذیری تمام قوا در کنار آن نیز سخن گفت ، نه آن که چند سر بر یک بدن باشد و هر یک جهتی و خواسته ای را  از آن تن طلب کند. هنری که امروز کمتر در میان رجل سیاسی این خاک میبینیم و بیشتر سلایق و علایق شخصی بزرگان است که در این میان نقش آفرینی می کند و مصلحت را کمتر به چشم میبینیم . کجایند امیرکبیران ، مصدقان ، طالقانی ها و  بهشتیان ؟ که این هنر را تنها به هنرمندی سیاس میتوان پاسخ گفت نه سر در زیر کوه کاه کردن و فریاد زدن ....!!!!!!!!!

پاسخ این سوال را کجا می توان یافت ؟ آیا به غیر  از عالم سیاست و قدرت طلبی هم  پاسخی برای آن وجود دارد ؟ این بار می گویم آری وجود دارد؛ چرا که امروز مردم نیز خود آگاه از زمان و روزگار هستند و  خود می دانند که کجا بوده اند و به کجا می روند . خود می دانند چه کرده اند و چه می کنند و خود کرده را تدبیر نیست.

رهبری خواهند تا که تدبیری در حال آنان کند و آن رهبری نباشد مگر به باور مردم ، باور آنچه که کرده اند و قبول  اشتباهات خود و جبران آن رفتار ها با قدم در راه صحیح برداشتن که این نیز میسر نیست جز به درد و رنج کشیدن از آثار رفتار اشتباه خود و  آن نیز نه به افراط است و نه به تفریط در خود.

مثالی میزنم از حال این روز های این تبلیغات در خانواده هایمان . بسیار سالی است که به دلیل خلع بسیار در ساختمان سینما و هنر این سرزمین  فیلم هایی را چه در رسانه و چه در شبکه خانگی به نمایش می گذاریم که بر گرفته از فرهنگ و آداب و رسوم غربی است اما در این سالیان بسیار فرهنگ جامعه ما آنقدر آسیب ندید که امروز تحت تاثیر مخرب آثار کشور سوسیالیست همسایه مان قرار گرفته است، کشوری که نام اسلام را نیز بر دوش خود یدک می کشد اما فرهنگ آن نه رو به اسلام است و نه رو به مسیحیت ، چرا که ارج و قرب خانواده در هر دو بسیار بالا و ارزشمند است و روابط در خانواده ها از ساختمانی مستحکم برخوردار است اما  سینمای ترک آن را اینگونه نشان نمی دهد و بنیان خانواده را سست تر از گرد خاک ساخته است . تا به حال از خود پرسیده  اید که چرا غرب 2016 ساله مسیحیت هیچگاه نسبت به بنیان خانواده و خلق آثار برای این بخش ارزشمند از جامعه خود را به تزلزل نینداخته است و در هر حال برای آن ارزش قایل شده است و بیشتر به تحکیم خانواده پرداخته است تا به از هم پاشیدن آن و در عین حال آن کشور به نام اسلامی نه تنها روابط برون خانوادگی را به چالش نابودی کشانده است بلکه روابط درونی را نیز به تخریب از درون دچار کرده است و  این خود یعنی بی بنیان و بی ریشه ساختن جامعه و این همان رواج بی اعتمادی و سوءظن داشتن به  تشکیل خانواده ها و آغاز روابط خواهد بود.

حال چرا ما امروز بدان دچار شده ایم و داریم کشوری را الگوی اهم ترین  روابط خود قرار می دهیم که بنیان خود را هم نمیشناسد جای سوال این بار ندارد چرا که ایران سر در گریبان خود است و نمی خواهد بداند که همه مقصر هستیم. مگر میشود دین کامل را در دست داشت و نام جمهوری را به یدک کشید و به نا کجا آباد رفت ؟

امروز دارد میشود ...چرا ؟ چون که ما نیز به سمتی میرویم که از اسلام تنها نامی را با خود به یدک میکشیم  و در عمل بسیار کتر از آن بویی برده ایم ؛ چون ما همه چیز را از هم جدا میدانیم  چه در پاسخ دادن و چه در پاسخ گرفتن ...! دریغ از آنکه آن لیوان آبی که ما میخوریم محتاج لیوان است  برای حمل آن به سوی دهان و  نوش کننده آن که بدن و همه اعضا تن از آن تاثیر می گیرند و به  حرکت و فعالیت تمام اعضا در مسیر جذب و هضم آن لیوان آب ساده می انجامد.

درد گفتن آسان است ، پس بس است و چاره می گویم...چاره آن همه درد در یک چیز است و آن رجوع به تاریخی است که هر روز دارد در قبایی نو تکرار می شود . دانستن و مطالعه علم نو  به دور از هرگونه جهت مندی در کنار تاریخ میتواند به ما کمک کند.

شاید باید برای فهم آسان تر از نسبیات گفت . خوب، زیبا ، آسان ،بد،زشت و سخت همه نسبیاتی است که ما بر حسب فطرت پاک انسانیت از آن سخن میگوییم و اینها نسبیاتی است که محال است که  بنیان آنها تغییر کند و آنجاست که نسبی بودنشان از معنا می افتد چرا که به درک بالاتری از آن دست یافته ایم. حال اگر میخواهیم آن  تاریخ را بفهمیم باید خوب و بد آن را بی غرض و با فطرت پاک انسانی بخوانیم  تا راه چاره را درک کنیم. من میتوانم شروع به سخن گفتن و نوشتن کنم و درک خود را بیان کنم اما آیا خود توانسته اید به آن درک موهم دست یابید ؟ تلقین  بدون درک وجودی از سوی من اثری ندارد تا خود بدان دچار شوید و آن موقع است که از لذت سطحی زندگی ، نگاهی به عمق آن لذت ها خواهید انداخت و آن لحظه خود را غرق در لذت بی انتها ، که هر روز تشنه تر خواهید شد خواهید یافت . انسان حیوانی است ناطق و نطق او را متمایز از دیگر موجودات کرده است. ما اگر خود را اشرف مخلوقات می دانیم و بر برتری خود یقین داریم پس نباید مانند آن ها دمدمی مزاج و  یا حافظه ای کوتاه و  ذهن و خویی وحشیانه داشته باشیم که اگر  باشیم ،  اینگونه ما نیز نمیتوانیم برتری بر هیچ یک داشته باشیم و حتی آن ها برتر از ما خواهند شد چرا که آن ها نداشته به آن حال دچارند و ما داریم و نمیخواهیم از آن استفاده کنیم که مبادا مسیولیتی بر دوش خود احساس کنیم .

قدرت مخرب تبلیغات،رسانه و علم به آن همین است که داشته هایمان را از ما بگیرد و آن را به ما بدهد که خود می خواهد از آن سود ببرد و همه عروسک خیمه شب بازی آن خواهیم بود بدون آنکه خود بفهمیم و بخواهیم که بدانیم . ایران اگر امروز بدین حال دچار است برای آن است که سر در گریبان ، به دست خود است بعد دیگری ها که به دنبال  خود کرده می آید.

مهدی اسماعیلی